کتاب “Shoe Dog”
۴ درس ارزشمند از کتاب “Shoe Dog”
نایک خود را در بین معروف ترین مارک های جهان به حساب می آورد. آرم نمادین “swoosh”
همراه با نوآوری در فن آوری کفش و همچنین یک استراتژی بازاریابی و مارک تجاری خلاق ،
چهره شرکت را با احترام بالا تا امروز حفظ می کند . “Shoe Dog” داستان ریشه های این
شرکت را روایت می کند ، که هیچ کس به جز Phil “Buck” Knight ، بنیانگذار آن ، گفت .
این کتاب از دهه ۱۹۶۰ شروع می شود زمانی که نایت تصمیم می گیرد در ۲۴ سالگی به
جهان سفر کند. او آنچه را “یک ایده دیوانه” می نامد – واردات کفش دویدن ژاپنی به ایالات
متحده است . نایت نه تنها خود یک علاقه مند به دویدن است ، بلکه این ایده را به عنوان
بخشی از برنامه MBA خود در استنفورد توسعه داده است . پس از شروع موفقیت آمیز
روابط تجاری با تامین کننده ژاپنی Onitsuka (امروز بخشی از Asics) ، نایت شروع به فروش
طرح های شرکت خود می کند. این روابط با تأمین کنندگان آنها تیره می شود و در نهایت به
جدایی منجر می شود. این شرکت با وجود مشکلات و مشکلات متعدد ، رشد می کند.
خاطرات با عرضه اولیه در سال ۱۹۸۰ به پایان می رسد ، سپس برخی از افکار نایت امروزی
را اضافه می کند . این یک سفر جالب ، پر از مبارزه و مشکلات ، اما همچنین پر از امید و
پیروزی است. نایت لقمه های کوچک خرد را در سرتاسر فصل ها توزیع می کند . من می
خواهم به شما نشان دهم چه چیزهایی می توانید از او و خاطراتش یاد بگیرید.
“ترسوها هرگز شروع نکردند ، افراد ضعیف در طول راه مردند – این ما را ترک می کند.”
درس ۱: ساختن آن زمان می برد.
این کتاب در سال ۱۹۶۲ شروع می شود زمانی که نایت برای مقداری پول برای واردات کفش
از ژاپن وام می گیرد. او سعی می کند آنها را به فروشگاه های ورزشی بفروشد ، اما آنها در
قفسه های خود به اندازه کافی دارند. سپس او با رفتن به جلسات محلی پیست ( مهم در
درس بعدی) شروع می کند. اما همه اینها زمان بر است.دو سال پس از سفر،او رسماً همراه
با مربی قدیمی پیست خود ، بیل بوئرمن ، شرکت را راه اندازی می کند . سه سال دیگر ، این
شرکت برای اولین بار نیاز به اجاره دفتر دارد و آنها فقط یک اتاق کوچک در کنار یک بار در یا فت
میکنند. آنها به طور مداوم رشد می کنند ، اما هنوز یک شرکت کوچک هستند ، تعداد انگشت
شماری از مردم در سراسر ایالات متحده پراکنده شده اند. و تنها در سال ۱۹۷۲،یک دهه کامل
از آغاز فعالیت نایت ، این برند محبوبیت بیشتری پیدا کرد.مطمئنا ، دهه ۱۹۶۰ زمان کندتری بود.
اینترنت وجود نداشت،جهانی شدن به سختی با چین همچنان پشت دیوارها و پرده آهنین جهان
را به سختی تقسیم کرده بود.ساخت یک شرکت پایدار که کالاهای فیزیکی می فروشد ، زمان بر
است. نه تنها برای فروش بلکه به ویژه برای نوآوری ، توسعه و اعتماد سازی.همانطور که نایت به
آن گفت ، نیازی به برنده سریع نبود ، این شرکت راهی برای ثروتمند شدن و سپس بازنشستگی
زودرس نیست. او رشد را تحت فشار قرار داده و برای تحقق آن خطرات زیادی را متحمل می شود.
درس ۲: مشتاق باشید و با علاقه مندان صحبت کنید.
نایت خودش در تمام عمر دونده بوده است ، او بخشی از صحنه بود و مربیان ، دونده ها و تیم های
آنها را میشناخت. به نظر می رسید که راهی کوتاه ، اما شیب دار برای برخی از آشنایانش از دویدن
در کالج ها تا شروع بازی های المپیک است بوئرمن ، یکی از بنیانگذاران این شرکت ، در سال ۱۹۶۸
و ۱۹۷۲ مربی تیم بود و نایت برای پیگیری مسابقات و جلسات و مدارس رانندگی می کرد و صحبت
می کرد به علاقه مندان . چیزی غیرقابل شنیده بود که مربیان کفش های دونده خود را در خانه می
سازند یا بهبود می بخشند ، و نایت با شرکت کفش جدید خود درست در کنار آنها بود و از مشکلات
آنها مطلع شد . امروز ، ما آن را تحقیقات کاربر می نامیم ، اما این امر به طور طبیعی بیشتر به نا یت
پرسید : به سراغ افرادی بروید که مراقب و آگاه هستند. با آنها صحبت کنید و از آنها بیاموزید . جف
جانسون ، اولین کارمند ، نه تنها فروشگاه راه اندازی می کند بلکه تجربه ای را برای دوندگان ایجاد
می کند.“سپس وی شروع به تبدیل فروشگاه به مکان مقدس برای دوندگان کرد. […] او فضای زیبایی
را برای دویدن و صحبت دوندگان ایجاد کرد. او قفسه هایی ساخت و آنها را پر از کتابهایی کرد که هر
دونده ای باید آنها را بخواند […]در همه دنیا چنین پناهگاهی برای دونده ها وجود نداشته است ،جایی
که فقط به آنها کفش نمی فروخت اما آنها و کفش های آنها را جشن می گرفت. “
درس ۳: مدیر بودن در مقابل رهبر بودن
اتفاقاً، بخشی از تیم اصلی نایک برعکس ورزش بود: یکی پس از یک تصادف به صندلی چرخدار محکوم
شد ، دو نفر اضافه وزن داشتند ، بعضی از آنها روزانه ۲ بسته سیگار می کشیدند. نایت برخی از نظرات
مدرن در مورد مدیریت را نادیده می گیرد. او بندرت به سوالات ، نامه ها یا مکاتبات دیگر پاسخ می دهد.
به نظر نمی رسد که او “مدیر” باشد، بلکه بیشتر یک رهبر است.کاری که آنها انجام می دهند پر از هدف
است.
درس ۴: آنها نمی دانستند کجا می روند.
داستان گفتن پس از وقوع آن همیشه آسان است. این یک مغالطه بزرگ ذهن ماست: از آنجا که میدانیم
این اتفاق افتاده است ، تنها راه ممکن بوده است. نایت قصد ایجاد یک امپراطوری را ندارد و همچنین نمی
خواهد بازار کفش را مختل یا واژگون کند.او می خواهد با بهبود ابزارها (کفش) و سلامتی دونده ، دویدن را
بهتر کند. او می گوید ، او مبارزه می کند ، می جنگد و در پایان ، حتی پس از فروش ۱۴۰ میلیون دلار فروش
“اما به جای این که عزیزم بدانیم که تا کجا خواهیم رسید ، من فقط دیدم که چقدر باید پیش برویم. ” او
اعتراف می کند که پدر غایب است ، به سختی از فرسودگی شغلی ، تصمیمات عجولانه و بد اجتناب می
کند. مطمئناً این شرکت رونق گرفت و زنده ماند ، اما شانس در این امر وجود داشت: این می توانست جور
دیگری پیش برود ، اما امروز امروز ما این داستان را نخواهیم خواند.
برای کارآفرینان ، این درس باید این باشد: تمرکز بر انجام کارهای مناسب امروز و مواردی که می توانید
کنترل کنید. شانس بگیرید و جسور باشید. آنچه را که همه انجام می دهند گوش فرا دهید و قدر آن را
بدانید. سعی نکنید آینده را پیش بینی کنید.
“Shoe Dog” کتاب قابل توجهی است: با روایت داستان شرکت ، هرگز اقتدار “اینگونه است که شما باید
این کار را انجام دهید” را به عهده نمی گیرد. این ویژگی فردی هر روش و میزان وابستگی آن به شرایط و
شانس را نشان می دهد ، اما همچنین می تواند با افراد مناسب و فداکاری آنها رشد کند.
#کارآفرینی
#کارگاه_خلاقیت
#کارگاه_تیمی
#دکتر_محسن_برزگر_خلیلی